Tuesday, February 28, 2006

Italiano completamente (completely Italian)

ساعت 6 عصر یک روز زمستونی،من دارم به آخرین اجرای آندره آ- بوچلی گوش میدم .یک قطعه زیبا
فقط یکبار) .دوستم پای کامپیوتر نشسته و سایت بازیهای المپیک زمستانی تورینو رو ) Solamente una vez بنام
باز کرده.آخرین روز بازیهاست و آلمانها در جدول مدالها اولند، روسها طلای پاتیناژ رو بردند ،سوئدیها تو فینال هاکی مردان با شکست دادن تیم قدرتمند فنلاند اول شدند،ایتالیاییهای میزبان 5 تا طلا گرفتند ونهم جدولند
.ساعت 7 عصر رفتیم بیرون قدم زدیم کنار ساحل نشستیم و با دوستان از فیلم و سینما حرف زدیم و بازم نئو رئالیسم و بازم صحبت از کارهای فلینی، ماستریانی و ویسکونتی شد.ساعت 9 رفتیم رستوران کوچینی و پیتزا
سفارش دادیم .حدود ساعت 11:15 برگشتیم خونه .بازی رم-لاتزیو یک فوتبال ناب ایتالیایی تا آخر بازی بیدار موندیم و دیدیم.2-0 به نفع رم تموم شد .ساعت از یک هم گذشته ،حالا یک لیوان لیموناد سیسیلی خیلی می چسبه.کم کم خواب داره به سراغمون میاد پس
buona notte signore
bouna notte cari amici

Monday, February 20, 2006

Reluctance ( called "ekrah" in persian ) by R.Frost

Out through the fields and the woods
And over the walls I have wended
I have climbed the hills of view
And looked at the world, and descended;
I have come by the highway home,
And lo, it is ended.

The leaves are all dead on the ground,
Save those that the oak is keeping
To ravel them one by one
And let them go scraping and creeping
Out over the crusted snow
When others are sleeping

And the dead leaves lie huddled and still,
No longer blown hither and thither;
The last long aster is gone;
The flowers of the witch-hazel wither
The heart is still aching to seek
But the feet question 'Whither?

Ah, when to the heart of man
Was it ever less than a treason
To go with the drift of things
To yield with a grace to reason
And bow and accept the end
Of a love or a season?

Saturday, February 18, 2006

"ACCEPTANCE" A Poem by Robert Frost

When the spent sun throws up its rays on cloud
And goes down burning into the gulf below,
No voice in nature is heard to cry aloud
At what has happened. Birds, at least must know
It is the change to darkness in the sky.
Murmuring something quiet in her breast,
One bird begins to close a faded eye;
Or overtaken too far from his nest,
Hurrying low above the grove, some waif
Swoops just in time to his remembered tree.
At most he thinks or twitters softly, 'Safe!
Now let the night be dark for all of me.
Let the night bee too dark for me to see
Into the future. Let what will be, be.'

Wednesday, February 15, 2006

شعری از علیرضا پورمسلمی
باران آمد و
تو رفتي
ثبت مي كنم امشب را بر جبين زمين
ماهِ زيبا
از سال هزار و سيصد و پنجره پيدا نيست
آنقدر گريه كردم به پايت كه گل دادي و
رفتي
و نام مرا هم بردي و
پشت سرت را دور انداختي
بسيج مي كنم اين واژه ها را تا راه تو را به سينه ام باز كنند
و سينه ام را باز كنند
تا در من آغاز كني تپيدن را

امشب غاز هاي وحشي به پشتبان من آمده اند
به پشتيباني من آمده اند
و هفت آسمان را برايم آورده اند
كه مطمئن باشم آنجا نرفته اي

پس نمي دهي نامم را
پس نمي دهي آن همه آغوش را كه خدا مي داند از تو دريغ نكردم
پس چه كنم ؟

مني كه قطره قطره ريختم به پايت
مني كه ظهر و مشرق و باران را به كار گرفتم
تا تو را بر بلنداي شعر بنشانم
ديگر چه كاري مي توانم ؟

جدايي را از من نساخته اند
از من بر نمي آيد
مرا دست غريبي كنار امشب نشانده است
كه برخيزد زوزه هايم از روزنه هاي سال

تو داري شعر مرا نمي شنوي
و داري مثل روزهايي كه دست سردت را گرم مي كردم
سرم را گرم مي كني و
پوزخند مي زني و
گل مي دهي و مي روي

اين چه رفتني است كه امشب آنرا با هزار واژه به روح زمان سنجاق مي كنم؟
اين چه رفتني است كه خود سطر هاي شعر من مي آيد ؟
اين چه آمدني است كه نام مرا با خود مي برد؟

فرياد را ول مي كنم
اشك را ول مي كنم
مي چسبم به چين پرده
كه هنوز بوي تو را حفظ كرده

و فكر مي كنم كه اين تو
با چشمت اگر نگاهم نمي داشتي
با سر به سرزمين عجايب رسوب مي كردم
آنجا كه معشوقه هاي خمير
به هر شكلي كه بخواهي در مي آيند
از در مي آيند
زيبا
مثل شعر هاي شادماني روشن
و محال
مثل برگشتنت
بوسه هاي من بر تنت

ماه مي گذرد
و از خلال امشب دستم به دامنت نمي رسد
به بوي آغشته ات نمي رسد
و روي كوهي از من
حتا گنجشكي
به آشيانگي قبولم نمي كند

Friday, February 10, 2006

Winter Olypmic Games

در حالیکه بحث و کشمکش مسائل سیاسی مربوط به استفاده ایران از انرژی هسته ای میان دولتمردان ایرانی و غربی ادامه داره و به طبع این کشمکشها این روزها فضای داخلی ایران و اذهان بسیاری از ایرانیان را تحت تاثیر خودش قرار داده،کیلومترها اون طرفتر بیستمین دوره بازیهای المپیک زمستانی در سه دهکده مجزا در دامنه کوههای آلپ واقع در منطقه پیمونته در اطراف شهر تورینو ایتالیا وباشرکت حدود 2500 ورزشکار از 84 کشور در 15 رشته ورزشی شروع شده است.این بازیها تا روز 26 فوریه ادامه داره و شانسهای اصلی گرفتن مدال در رشته های مختلف این بازیها ورزشکاران کشور میزبان (ایتالیا)،اتریش ؛آلمان،نروژ؛سوییس،آمریکا،کانادا ،فرانسه ،روسیه و هلند هستند.و این در شرایطی است که از کشور پهناور و کوهستانی ما با کوهها و دامنه های وسیع و برفگیر تنها دو نماینده در قسمت 15 کیلومتراستقامت کوهستان(آلپاین) و بخش سرعت شرکت دارند که البته با توجه به رقبای قدرتمند حاضر در این بازیها انتظار کسب مدال از این دو نماینده جوان کشورمان که اولین حضور خودشون در بازیهایی مهم از این رده رو تجربه می کنند،دور از ذهن است.ولی بهر حال برای این دو هموطن خودمون در این بازیها آرزوی موفقیت می کنیم.در ضمن اگه به ورزشهای زمستونی علاقمند هستید و دوست دارید نتایج این دوره از بازیهای المپیک رو پیگیری کنید آدرس سایت رسمی بازیها اینه
http://www.torino2006.org

Sunday, February 05, 2006

Jim Jarmusch درباره

broken flowers
فیلمی از جیم جارموش که با این فیلم در جشنواره فیلم فجر امسال شرکت کرد.دیروز موفق شدم این فیلم تامل بر انگیز رو ببینم.به همین خاطر تصمیم گرفتم امروز از جیم جارموش و فیلمهاش بنویسم
جیم جارموش در22 ژانویه سال 1953 در شهر آکرون ایالت آوهایوی آمریکا متولد شد. او اولین فرزند خوانواده بود. آن و تام، خواهر و بردار کوچکتر دیگرش هستند.مادر وی قبل از ادواج در يك روزنامة محلي به نام «آكرون بيكن ژورنال» ریویو نویس فیلمها بود و به گفته خود جیم براي اينكه شنبه بعدازظهرها از شر او خلاص شود، او را به سالن سينمايي به نام «استيت رود» كه روزی دو يا سه تا فيلم نشان مي داد، میفرستاد
پدرش حقوق خوانده بوداما بیشتر از اینکه کارهای حقوقی انجام دهد به کارهای تجاری کوچک مشغول بود اما آرزوی او همواره این بود که پسرش نیز در رشته حقوق تحصیل کند. این موضوع که با افکار جیم در تناقض بود با عث ایجاد مشکلات زیادی میشد. هرچند که وقتی با ساخت چند فیلم جیم به شهرت میرسد پدرش نیز بلاخره رضایت پیدا میکند
شهری که او در آن زندگی میکرد یک شهر کارگری بود و او جهت پرداخت هزینه های تحصیلی خود مجبور بود مدت زمان زیادی در کارخانه های مختلف عمدتا لاستیک سازی کارکند
او در ابتدا میخواست نویسنده شود. به همین منظور در هفده سالگی به نیورک رفته، و در مدرسه روزنامه نگاری دانشگاه «نورث وسترن» مشغول تحصیل میشود. سال بعد نیز برای ادامه تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی و آمریکایی به دانشگاه کلمبیا منتقل میشود.ترم آخر دانشگاه، برای تحصیل در رشته ادبیات فرانسه به پاریس، شعبه دیگر دانشگاه کلمبیا فرستاده میشود. هرچند این موضوع به جای یک ترم، یکسال طول میکشد. درآنجا به عنوان یک راننده کامیون برای یک گالری نقاشی امریکایی کار میکرد. بیشتر کار او در پاریس به جای رفتن به کلاس و درس خواندن، دیدن فیلم در سینماتک فرانسه بود و در همانجا بود که با انواع فیلمهای اروپایی و آسیایی آشنا میشود. این باعث میشود که نوشته های ادبی او بیشتر به سمت نوشته های سینمایی سوق پیدا کنند. نوشته هایی مشابه یک فیلمنامه. پس از بازگشت به نیورک مدتی به عنوان یک موزیسین فعالیت میکند اما از هم پاشیده شدن گروه و علاقه او به سینما باعث میشود که در یک مدرسه فیلمسازی معتبر ثبت نام کند
مدرسه عالی فیلمسازی دانشگاه نیورک(NYU) محلی است که برای ورود به آنجا حداقل باید قبلا تجربه بازی یا ساخت یک فیلم را داشته باشید، اما در سال 1975 به جهت همین نوشته ها در کمال نا باوری وی، با تقاضایش جهت ورود به مدرسه موافقت میشود. در سال سوم به دستیاری «نیکلاس ری» انتخاب میشود و با او در آخرین فیلمش «آذرخش روی آب» همکاری میکند. در سال 1979 درست دو روز پس از آغاز ساخت اولین فیلمش «تعطیلات همیشگی» به عنوان پروژه پایانی، نیکلاس ری از مرض سرطان فوت میکند. او این فیلم را در 10 روز و با پانزده هزار دلار هزینه میسازد. هزینه ساخت این فیلم در حقیقت بورس تحصیلیی بود که اشتباها به جای اینکه به NYU پرداخت شود به اومیدهند و او نیز آن را خرج ساخت این فیلم میکند به همین دلیل NYU هیچگاه به او مدرک پایان دوره را نمیدهد هرچند سالها بعد که دیگر مشهور شده بود، ناچارا به او یک مدرک افتخاری میدهند
این فیلم موفق به کسب جایزه جشنواره ی فیلم «مانهایم» آلمان میشود و با پولی تلوزیون آلمان بابت خرید این فیلم به وی میدهد، و با استفاده از فیلم های خام باقیمانده از پروژه فیلم «وضعیت امور» ساخته وندرسن جیم شروع به ساخت نسخه کوتاه پانزده دقیقه ای «فیلم عجيب‌ تر از بهشت» میکند، سپس با سرمایه گذاری تلوزیون ZDF آلمان دو سال بعد این فیلم تبدیل به یک فیلم بلند سینمایی میشود. این فیلم در کمال ناباوری جیم جارموش جایزه نخل طلایی جشنواره كن 198۴ و نيز جايزه بهترين فيلم انجمن ملی منتقدين فيلم ‌آمريكا در ۱۹۸۵ را از آن خود می سازد.در همین سالها با «سارا دایور» که بازیگر فیلم «تعطیلات همیشگی» و تهیه کننده فیلم «عجیب تر از بهشت» بود، ازدواج میکند
او در سال 1986 سومین فیلمش «مغلوب قانون» را میسازد. این فیلم با شناساندن «روبرتو بنینی» به عنوان کمدین با استعداد و صاحب سبک ایتالیایی به خوبی میدرخشد و جایزه های جشنواره های مختلف را به خود اختصاص میدهد.در همین سالها او شروع به ساخت فیلمهای کوتاهی میکند که شامل صحبتهای طنزگونه ای است که در کافه ها بین مردم پیش میآید. این تکه فیلمها به مرور کامل میشوند و در سال 2003 با نام «قهوه و سیگار» عرضه میشود. در اولین قسمت این پروژه نیز بازیگری «روبرتو بنینی» را شاهد هستیم
در سال 1989 «قطار اسرار آمیز» فیلم بعدی وی بار دیگر در جشنواره کن میدرخشد و جایزه بهترین فعالیت هنری را میبرد. در این سالها وقتی مدتی بر روی یک فیلمنامه کار میکند و قادر به ساخت آن نمی شود، از روی نا امیدی و به گفته خودش فقط برای اینکه کاری بکند، شروع به نوشتن فیلمنامه «شب روی زمین» میکند و آن را در هشت روز تمام میکند اما برخلاف انتظارش در ساخت این فیلم با مشکلات زیادی مواجه میشود و ساخت آن طول میکشد.ساخت ششمین فیلم جارموش در سال 1995 تمام شد. «مرد مرده» با بازی «جانی دپ»، یک وسترن سیاه و سفید و به زعم بعضی اولین فیلم سیاسی جارموش با موسیقی زیبای «نیل یانگ». این فیلم در استرالیا به دلیل نمایش صحنه های غیر اخلاقی توقیف میشود.تحت تاثیر بازی «فارست ویتاکر» در فیلم «پرنده» ساخته «کلینت ایست وود» به فکر ساخت فیلمی میافتد که از این قابلیتهای این بازیگر استفاده کند و این شروعی میشود برای ساخت فیلم «گست داگ: روش سامورایی»
«گل های شکسته» یا به عبارتی «گلهای پژمرده» آخرین ساخته جيم جارموش، با بازی «بیل موری»، برنده جايزه بزرگ جشنواره فيلم کن در سال 2005 برای بهترین کارگردانی میشود، فيلمى كه خيلى از منتقدان و تماشاگران حدس میزدند برنده نخل طلا شود. دراین فیلم بر خلاف چند فیلم اخیرش که حالت اپیزودیک پیدا کرده بودند دوباره به سينماى داستانی باز میگردد.جیم جارموش علاوه بر کارگردانی در فیلمهای زیادی هم به عنوان بازیگر ایفای نقش کرده است که به گفته خودش هدف او از بازیگری فقط درک حس و حال بازیگران در سمت دیگر دوربین بوده است
تذکر : اگر در بین متن و در هنگام خواندن به مشکل بر خوردید این از فواید محیط ویرایشی بلاگ اسپات است

عصر ما

سلام .نمیدونم ترانه "لبه دریای" مریم حیدرزاده که داریوش اجرا کرده رو از آلبوم سال صفر گوش کردین یا نه ؟!اما اگر هم گوش نکردین متن ترانش اینه
عصر ما عصر فریبه عصر اسمهای غریبه عصر پژمُردن گلدون
چترهای سیاه توبارون شهر ما سرش شلوغه وعده هاش همه دروغه
اسمونهاش پر دوده قلب عاشق هاش کبوده کاش تو قحطی شقایق بشینیم توی یه قایق
بزنیم دلو به دریا من و تو تنهای تنها پنجره ها پر نرده لبهای بدون خنده
چشمها خونه سواله میگه : تموم شدن محاله نه برای عشق میلی نه کسی به فکر لیلی
کاش تو قحطی شقایق بشینیم توی یه قایق بزنیم دلو به دریا من و تو تنهای تنها
خلاصه این ترانه هم مثل خیلی از ترانه های دیگه داریوش به دل میشینه
در ضمن اصلا دوست ندارم در مورد ارجاع پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت صحبت کنم چون اصلا برام مهم نیست.در مورد اوندسته از دوستانی که این روزها بابت باختهای پیاپی تیم پرسپولیس شاد شدند باید بگم که خیالشون راحت باشه که هر اتفاقی بیفته ما پشته تیممون هستیم

Saturday, February 04, 2006

جمعه 14 بهمن روز قشنگي برام بود راستش كلا افتاده بودم رو خط خوش شانسي خلاصه حسابي از جمعه و تعطيلي آخر هفته گذشته لذت بردم اما غير از اينها جمعه اي كه گذشت روز تولدي دوست داشتني بود منم به همين مناسبتها يك فال خافظ گرفتم و مثل هميشه حافظ هم جواب داد
ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد خلاصه كلا اين روزها يي كه گذشت برام اتفاقهاي خوبي افتاد فقط يك خورده از دسته اين ويرايشگر بلاگ اسپات شكايت دارم كه زياد مهم نيست
خوش باشيد دوستان